گاهی دلتــ می خواهد که جایی باشی ...
اما زمین نباشد جایی در حوالی دوستـــ ...
یه جای دنج ی گوشه بشینی و تمام دارائیت را ن ، چون چیزی نـداریــــ
تمام نداریت را کـفـــــ دست بگیری
دلـــ ترک خورده ات ، روح خسته ات ، چشمان قرمزت و و و ...
یکی یکی همه را کنار هم میگذاری و از همه بدتر کارهایی که دلــــ دوست را شکست؛
همه را جمع میکنی و بر کف دست میگذاری
و میگویی اینها رو برایت آورده ام !!!
التماســ میکنی و ضـجــهـــ میزنی و خـواهــشـــــ ...
درد دل رو براش تعریف میکنی.
ما که نمیتونیم بریم بین الحرمین ، طلع زینبیه ، حرم علمدار ، ایوان طلای مظلوم عالم ...
اما ی جای خوب بلدم
ی جا که زمین نیست ، عرش خداست ، بهشتـــ ما ایرونیاست
پنجره فولاد رضا ، صحن انقلاب ، ایوون طلا ، گنبد زرد آقا رضا
اونجا میشینی ی جای خلوت زار زار اشک میریزی
میگی آقا منم همون که قول داده بود
اما بازم ...
آقا جون دلم درده ، ترک داره ، شکسته ، هیچکسو غیر شما نداره ...
بحق جوادت بحق مادرت زهرا(س)
خودت خودت ...
اشک اشک یه گنبد
زرد طلای مشهد
**************
اشک اشک ی مادر
زمزمه غریب مادر
*
اشک اشک ی خواهر
به دست گرفته تن برادر
*
اشک اشک ی بوسه
روی رگ بریده
*
اشک اشک ی گودال
صدای نهیف ی مادر
*
اشک اشک ی دختر
که شده مثال مادر
*
اشک اشک ی تاول
نشسته رو پای ساغر
*
اشک اشک ی جبین
شد سپر برادر
...
******************************
دلنوشت:
دلم کسی را میخواهد از جنس خودت
نزدیک ، بی منت ، مهربان
الهی و ربی من لی غیرک